الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي جَعَلَنَا مِنَ الْمُتَمَسِّكِينَ بِوِلاَيَةِ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ
«سپاس خدا را که ما را از کسانی قرار داد که به ولایت امیرالمومنین علی (ع) و ائمه اطهار (ع) تمسک میجویند».
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ادامه پست قبل
پس نمیشه گفت استغفرالله یا همچین اتفاقی نیوفتاده، یا حضرت علی که به شیر خدا معروفه نتونسته از همسرش دفاع کنه
چون در کتاب سلیم ابن قیس هلالی صفحه568 و در کتب اهل سنت روح المعانی فی تفسیر القرآن جلد3صفحه134 اومده که
در هجوم دوم بعد از حمله عمر على(علیهالسلام) ناگهان از جا برخاست و گریبان عمر را گرفت و او را به شدت کشید و بر زمین زد و بر بینى و گردنش کوبید و آهنگ کشتن عمرا را کرد که ناگاه به یاد سخن رسول خدا و وصیت آن حضرت افتاد. پس فرمود: «به خدائى که محمد را به نبوت گرامى داشت، اى پسر صهاک! اگر عهد و پیمان خدا و رسولش نبود، هر آینه مىدانستى که نمیتوانی به خانهام وارد شوى».
و همینطور در هجوم سوم در کتاب سلیم بن قیس آمده: قنفذ ملعون رفت و با یارانش بدون اجازه به خانه یورش برد، على به سوى شمشیرش شتافت، مهاجمان که بسیار بودند بر او پیشى گرفتند و بر وى غالب آمدند. برخى از آنان شمشیر برگرفتند و بر علی دست یافتند و او را در بر گرفتند و بر گردنش ریسمان انداختند
پس حضرت علی همچین بیکار ننشسته ببینه چه بلایی سر همسرش میارن این بحث ها اتفاقات خصومت شخصی نبوده که بگی اگه حقیقته اگه علی غیرت داشت باید دودمان عمر رو به باد میداد بحث حفظ دینه ابوبکری که از تاجران بزرگ و مهم بوده و همیشه و در همه جا خودش رو به پیامبر میرسونده واضحه که باید طرفداران زیادی داشته باشه و اگر بنا به حمله میبود این وسط خیلی از کسانی که تازه مسلمان شدند یا جونشون رو از دست میدادن یا باعث ارتدادشون میشد
از یه طرف حمله رومیان
از یه طرف کسایی که ادعای نبوت داشتن
پس مسئله خیلی بزوگ تر از اون چیزی بوده که بخوایم ندونسته قضاوت کنیم
آن حضرت، در خطبه «شقشقیه» از کتاب نهج البلاغه، خود علل سکوتشان در برابر خلفا را بیان کردهاند:
"من ردای خلافت را رها ساختم، دامن خود را از آن در پیچیدم (کنار رفتم)، در حالی که در این اندیشه فرو رفته بودم که آیا با دست تنها (بدون یاور) به پاخیزم (و حق خود و مردم را بگیرم) و یا در این محیط پرخفقان و ظلمتی که پدید آوردهاند، صبر کنم؟ محیطی که پیران را فرسوده، جوانان را پیر و مردان با ایمان را مانند واپسین دم زندگی به رنج وا میدارد. (عاقبت) دیدم بردباری و صبر، به عقل و خِرَد نزدیکتر است، شکیبایی ورزیدم، ولی به کسی میماندم که خار در چشم و استخوان در گلو دارد، با چشم خود میدیدم میراثم را به غارت میبرند».
این سخنان را امام در وضعی بیان کردند که دین اسلام در خطر بود و جهان اسلام نیز نیاز به وحدت داشت، زیرا هم در حوزه اسلام عواملی تهدید کننده وجود داشت و هم دشمن خارجی جهان اسلام را تهدید میکرد.
در جای دیگر در جواب شخصی از بستگان حضرت علی(ع) که در همان روزهای سقیفه فضائل حضرت را میستود و از مردم به جهت رها کردن او انتقاد میکرد فرمود:
«سالم ماندن دین [از اختلافات و دو دستگیها] برای ما بهتر از هر چیز دیگر است
این عبارات نشان میدهد که آنچه حضرت علی را وادار به سکوت کرده بود، چیزی با ارزشتر از اتفاقات ناگوار رخ داده، یعنی همان حفظ نهال نوپای جامعهی اسلامی بود که حضرت حاضر بود خود، همسر و فرزندانش را در این مسیر فدا کند.
روشنترین بیانی که در آن علی(ع) علت سکوت خویش را بیان نمود، به این عبارت در نهج البلاغة آمده است:
«و چیزى مرا نگران نکرد و به شگفتم نیاورد، جز شتافتن مردم بر فلان از هر سو و بیعت کردن با او. پس دست خود بازکشیدم، تا آنکه دیدم گروهى در دین خود نماندند، و از اسلام روى برگرداندند و مردم را به نابود ساختن دین محمد(ص) خواندند. پس ترسیدم که اگر اسلام و مسلمانان را یارى نکنم، رخنهاى در آن بینم یا ویرانیى که مصیبت آن بر من سختتر از - محروم ماندن از خلافت- است و از دست شدن حکومت شما، که روزهایى چند است که چون سرابى نهان شود، یا چون ابر که فراهم نشده پراکنده گردد. پس در میان آن آشوب و غوغا به پا خاستم تا باطل نابود شد، و دین ثبات و استقرار یافت.
#مبلغ_غدیرباشیم#فاطمیه_خط_مقدم_ماست#انارافضی_وافتخر